- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
از فـرق تا ابرو ببین با سر چه کردند نامـردمـانِ کـوفـه با حـیـدر چه کردند
یــادم نـرفـتــه در مـیــانِ آتــش و دود سینه شکست از ضربِ میخِ در چه کردند
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
زهـرا، تو بهتر از همه دردِ مرا دانی زین روست، از جنت علی را سوی خود خوانی پهلو شکسته، مَحرمِ این فرقِ بشکسته است من دردِ تو دانم، تو هـم دردِ مرا دانی سی سال با بغضِ مغـیره روبرو بودم تـرمـیم شد با تـیغِ ملجـم، زخـمِ پنهانی قنفذ به بازویت نزد، بر جانِ حیدر زد بر من غلافِ تیغِ او میخورد، هر آنی تو پشتِ در افتادی و من در دلِ محراب هر دو بـپـای یکـدگـر هـستـیم قـربانی دلها بـسـوزد از برای زینبت، زهـرا روزیکه میگِریَد ز هفتاد و دو قربانی سرها به نیزه، جسمها غلتان بخون، عریان اهلِ حرم غـارت زده، با چـشمِ بارانی گـفـتـند این مردم تـلافی میکـنـیم، اما سیـلی شود سـهمِ یـتـیـمـانـم به مهمانی بارانِ سنگِ کوفه را، باید تحـمل کرد اما تـصدق دادنَش، دارد چه جـبرانی؟ بزمِ شراب و اشکِ زنها جای خود، اما گریه به ناموسِ علی را، نیست پایانی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
اگرچه زخـم سرش را تمام میديـدند ولی ز زخـم عـمـيق دلـش نپـرسـيدند كسی نخواست بپرسد چرا سرش بشكافت اگرچه مـردم بی درد كـوفه ميديـدند شبی نخفت علی از غـم جهـالت خلق ولی تـمـامی آنـان ز جـهـل خوابـيدند نرفت رنگ سياهی بُرون از آن دلها ز داغ سُرخ عـلی، گر سياه پـوشـيدند به غـير اهل ولايت، هـنـوز هم آنـان اسيـر وسـوسـه و اهل شك و تـريـدند علیست چون شب قدر خدا كه اين مردم ز قـدر و منـزلـتش نكـتهای نفـهـميدند علی حقيقت عدل است و تا ابد زندهست ولی تـمـامی آنـان ز جـهـل خوابـیدند خدا گواست كه در كربلا همين مردم گُلان باغ علی را به نـيـزهها چـيـدنـد چه روزگار غريبی بُود كه بعد از او به اشك زينب او اهل كـوفه خـنديـدند دلم گـرفته «وفایی» بیا که گریه کنیم به احترام غمی که به شیعه بخـشیدند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
حیدر به بستر خود، حالی غریب دارد دخـتر کـنار بـابا، «امن یُجـیب» دارد خون، کرده ارغوانی، گلچهرۀ علی را زینب نگاه بر این، «شیب الخضیب» دارد اشک حسن چکیده، از چشم خونفشانش حسین در دل خود، غـمی عجیب دارد آوای واعــلـیــا، پُـر کـرده آسـمــان را هر کودک یـتـیـمی، در دل لهیب دارد پیداست که دوایی، غیر از شهادتش نیست وقتی نگاهِ حـسرت، بر او طبیب دارد گرفته محسنش را، بر روی دستْ زهرا حـبیـبه شوق وصلِ، روی حـبیب دارد دنـیا نداشت پاسِ، این رحـمت خـدا را بعد از علی جهانی، «حسرت» نصیب دارد از غربت عـلی و، از دعوت حسیـنش پیداست کـوفه نسلی، مردمفـریب دارد ای کاش بر «وفایی» گویند عندلیباش گرچه به باغ وصفش، بس عندلیب دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی میان بهـترین اولاد آدم، بهـتـرین هستی جهان عمریست درماندهست در تردید و شک، اما تو خود عینالیقین، روحالیقین، حقالیقین هستی من از فتحِ درِ خیبر به دستان تو فهمیدم که تو دست توانمند خدا در آستین هستی سرِ در چاه را باور کنم یا ذوالفقارت را؟ که گاهی آنچنان هستی و گاهی اینچنین هستی بگو از استخوان در گلو، از خار در چشمت که پُر از خطبههای ناتمام آتشین هستی بگو چشم نبی روشن، بگو چشم حسودان کور برای فاطمه تنها تو در عالم قرین هستی از آن روزی که چشمم باز شد، در گوش من خواندند: «که تو تا لحظۀ آخر، امیرالمؤمنین هستی»
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
اذان شیر حق در کوفه با خود یک خبر دارد که مولا با دلی خون، در جهان عزم سفر دارد دو دستش بر دو گوش است و دو چشمش بر سما آری به هر الله اکبر در گلو بغضی دگر دارد چه با تعجیل آید سوی محراب دعا امشب یقین دارم که از صبح وصال خود خبر دارد نه تنها او دلش گردیده تنگ همسرش زهرا که زهرا هم دو چشمش در ره و بر او نظر دارد گرفته دست خود را بر محاسن، ذکر میگوید تو گویی انتظار صبح در وقت سحر دارد عدو برخاسته از خواب و مولا رفته در سجده لبی خندان، دلی آرام در موج خطر دارد ندای «قَد قُتل» را بشنوید ای مردم کوفه! عدالت شد یتیم و گریه از داغ پدر دارد شب قدر است، هر کس روی سر بگرفته قرآن را علی از فرقِ از هم وا شده، قرآن به سر دارد رفیق نخلهای کوفه را کشتند در مسجد که هر نخلی به جای میوه از داغی ثمر دارد به «میثم» سوز دل دادند از داغ علی امشب که سوز شعر او بر سنگ خارا هم اثر دارد
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با صاحب الزمان و روضۀ امیرالمؤمنین علیهم السلام
ز جام نام تو دارد لبم تر میشود امشب خدا را شکر که با تو شبم سر میشود امشب بزرگی کن نیفتد طشت رسوایی من از بام که از فریاد آن گوش فلک کر میشود امشب تعارف نیست میدانم نبودم نوکر خوبی به دستان تو نوکر باز نوکر میشود امشب دعا کردم پر از کرببلا، مشهد، نجف باشد اگر تقدیر من دارد مقدر میشود امشب من و آلوده دامانی، برایم روضه میخوانی؟ که بعد از روضه هر جانی مطهر میشود امشب علی تا گفت یا زهرا، حسن در گوش زینب گفت: پدر آمـادۀ دیـدار مـادر میشـود امـشب بریـده تـیغ تا ابـرو، ولی با دیدن پهـلـو دوباره زنده یاد آتش و در میشود امشب تمام دستها بر دامن باب الحوائجهاست یکی دارد دخیل موی اصغر میشود امشب یکی هم حاجتش را امشب از بیدست میگیرد یکی هم در خرابه دیدهاش تر میشود امشب خرابه دختری دارد که بر دستان بیجانش سری دارد که با آن روضهام سر میشود امشب
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای نخـلها! چرا همه امشب خـمیدهاید افـسرده، سـیـنه سوخـته و داغ دیـدهاید ای چاههای خستۀ کوفه! علی کجاست؟ آیــا صـدای نــالــۀ او را شـنـیــدهایـد؟ در مـسجـد ای نـمـازگـزارانِ داغـدار! بنشسته سر به جیب خموشی کشیدهاید؟! افسرده، دل شکسته، پریشان و نا امید گـویـا تـمـامـتـان ز عـلی دل بـریـدهاید ای داغدیـدگان عـلـی! نـالـه سـر کـنید ساکت نسـشـتهاید و خموش آرمیدهاید! ای دشـمـنـان دیـن خـدا! با کـدام جـرم هنگام سجده، فـرق علی را دریدهاید؟! مرغـابـیان! شما که گـرفـتـید عبای او در لانهها چرا همه ساکت خـزیدهاید؟! عـمّامه زرد و چهره ز عـمّامه زردتر ای رنگها ز صورت مولا پـریدهاید! ای نالهها! ز داغ علی بس که سوختید آتـش درون سـیــنــۀ مــا آفــریــدهایــد ای اهلبیت! جان به فداتان که از کرم سوز درون «مـیثـمتـان» را خـریدهاید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ســلام مـا بـه عـلـی و نـمــاز آخـر او به حـال راز و نـیـاز و به دیـدۀ تـر او سلام ما به عـلی و به عـدل و ایـمانش سلام ما به رخ غرق خـون و منبر او سلام ما به سجودش که رنگ خون دارد سلام ما به رخ غـرق خـونِ اطهـر او سلام ما به پـریـشـانی حـسین و حـسن ســلام مـا بـه دل پــُر ز آه دخــتــر او سلام ما به نـفـسهـای نـفـْس پیـغـمـبر ســلام مــا بـه فــروغ نــگــاه آخـر او سلام ما به غـمـی کز مـدیـنـه دارد او سـلام مـا به مـلاقـات او و هـمـسر او چو خاک اوست سزای ابوذر و مقـداد فتاده است «وفائی» به خـاک قـنبر او
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
نَخْلى از اَشك تو سيـراب نگرديد دگر از همان لحظه كه بر فرقِ تو شمشير آمد حوريان هم به عزاى تو سيه پوشـيدند تا بِه گـوشِ فـَلَكَـتْ، نَـعـرۀ تكـبـير آمد شير، تَجْويز به درمان سَرت كرد طبيب هر كه آمد به مُـلاقـات تو، با شير آمد صُحبت از شير شد و رَفت دلم كربوبلا كه به ميدان، پسرى با پـدرى پـير آمد قَدْرِ يك جُرعه ازين شير، اگر داشت رُباب طفـل مىمـانْد، ولى حـرمله با تير آمد
: امتیاز
|
ذکر مصائب شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
دو لقمه اشک و نان و بغض خورد از سهم افطارش نمکدان ریخت بر زخم دلِ از زخم سرشارش تبسمهای بغضآلود، از درد دلش میگفت نگاهش روضه بود؛ اما لبش میکرد انکارش دو چشمش ابر شد وقتی نگاهش را به بالا دوخت تمام آسمان شد خیس، از آیات رگبارش سکوتش را شکست «انا الیه الراجعون»هایش نمیدانم چرا بوی سفـر میداد اذکارش قدومش خسته بود از ماندن و رؤیای رفتن داشت همان مردی که در دل، دردهای مردافکن داشت پدر از کوچههای نوحۀ «بابا بمان» میرفت زمین، همراهِ جانش آسمان تا آسمان میرفت به زخم شانهاش فرمود: امشب استراحت کن به وقت هر شبش، این بار بیانبان نان میرفت کلون در دخیلش را گره میزد به دامانش و بابا از میان روضۀ در، روضهخوان میرفت تمام شهر، خوش بودند در خوابِ زمستانی امیرالمؤمنین از دستِ سرد کوفیان میرفت شهادت داد بر مظلومیاش همراه گلدسته مراد «اشهدُ انّ علی» سمت اذان میرفت قـدوم قـبلۀ سیار، مسجـد را مـزیّن کرد چراغ روضۀ خود را به دست خویش روشن کرد به وقت سجده، مسجد اتفاقی را خبر میداد سجودِ آخر مولا به ذکرش بال و پَر میداد به دستی مست، میرقصید تیغِ کهنۀ کینه چه شمشیری که زهرش بوی خونِ میخ در میداد خدای روضه از آوار ارکانُالهدیٰ میگفت نمازِ غرق خون «فزتُ و ربّ الکعبه» سر میداد تَرک در تارک خورشیدِ نخلستانیِ کوفه خبر از آیۀ مکشوفۀ «شقالقمر» میداد شب قدری که قرآن جای قرآن، تیغ بر سر داشت درخت آرزوی دیدن زهـرا ثـمر میداد محاسن را خضاب و دست خود را شُست از دنیا به جای یا علی؛ هنگام رفتن گفت: "یا زهرا"
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
با روضـۀ قـرآن بهسـر قـرآن گـرفـته یـادِ پـدر کـرده بـبـیـن بـاران گـرفـتـه تـابـوت رفـته کـودکی غـافـل هـنـوزم یک کاسِه شـیرِ تـازه در دستان گرفته جز چاه وُ نخـلـستان ُو گـلـدسته به یادِ نـجـوایِ او حـتـّی دلِ ویـران گـرفـتـه مـولا شده مـهـمـانِ یـاری که هـنـوزم دستی به رویِ پهـلـویِ سـوزان گرفته زخمِ سرَش را با پَرِ زخمی شده بست خونی چکید و باز روضه جان گرفته یـــادِ تَــهِ گــودال اُفــتــاده بــمـــیـــرم نیزه به کـتـف وُ گونه ُو دندان گـرفته خـنجـر نمیبُـرّید خواهـر زجر میدید در پنجِـه ظالـم مویِ ندبهخـوان گرفته
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ای نـخـل آب خـورده ز چشم تر علی دیـشـب تـو بـودی و نـگـه آخـر عـلی امـشب بـریـز اشک که در خـانـۀ خدا محـراب شـسـته شد به خون سر علی از زهـرخـند قـاتل و نـومـیدی طـبیب پـیـداسـت شـرح داغ دل دخـتـر عـلـی امشب به خـنـده قـاتل مولا گشوده لب فـردا به گـریه جمع شود بـسـتر عـلی آئـیـنهدار غربت زهـراست زان سبب بـایـد شـبـانـه دفـن شـود پـیـکـر عـلی مولا خموش و مسجد و محراب هم خموش خـیـزد صدای یا عـلی از مـنـبـر علی کو آن یتیم خسته که شب در خرابه بود چون کـودک عزیز عـلی در بر عـلی ای چاه غم گرفته، تو هم بیعلی شدی محـروم گـشـتی از دم جانپـرور علی این بود مزد آن همه مهر و وفا که گشت گلگون ز خون، جمال خدا منظر علی میثم کسی به فرق علی تیغ زد که زد سیلی به روی فاطمه در محضر علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
در جـان بهجـز جـوانـۀ بـاور نداشتی ای آنکه در شـکـوه، بـرابـر نـداشتی رنگی نمیگـرفت به خود بـاغهـا اگر اینقـدر جـلـوههـای مـعـطـر نـداشـتی آری! تو در مـقـام فـنا نـیز از خودت جـز انـتـظـار فـتـح مـکـرر نـداشـتـی مـشـتـاق یـاریانـد تـو را آسـمـانـیـان بـاور نـمـیکـنـیـم کـه یـاور نـداشـتـی با من بگو کـدام پیـمـبـر کـتاب داشت یا خواند حکمتی و تو از بر نداشتی؟! ای آنکه سر نهـاده جهـانی به پای تو یک بار هم به بالـش پَـر سـر نداشتی طوری گرفت هُرم تو دست عـقیل را انـگـار غـیـر عـدل، بـرادر نـداشـتـی آن شب کـنار سـفـرۀ افـطارِ دخـتـرت جز شوق لحـظـههای مـقـدر نـداشـتی ای زخـمـیِ تـبـار نـمـکنـاشـنـاسهـا غیر از نمک ز سفره چرا برنداشتی؟ ای دل! خجل مباش که ابیات درخوری در مـدح آن حـقـیـقـت بـرتـر نداشـتی تو پی به راز سـورۀ کـوثـر نـبردهای تـو غـیـر چـنـد واژۀ ابــتـر نـداشـتــی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
خوب شد تیغ تو بشکافت سرم را دشمن هم تو بر آرزوی خویش رسیدی، هم من آمـدی دیـر چـرا؟! چـشم بهراهـت بودم از همان شب که تن فاطمهام گشت کفن شادیام بود همان دم که توأم تـیغ زدی عمر من بود سراسر همه اندوه و محـن ریختی خون کسی را به روی خاک زمین که دوا ریخت تو را روزِ مریضی به دهن در همان لحظه که شمشیر تو بالا میرفت نـشِنیدی به جنان فـاطمه میگفت نزن؟! رنگت از بیم پریدهست! چرا میلرزی؟ تا منم زنـده، تو هـسـتی به پـناهـم اِیـمَن میفـرستم به برت سهـم غـذای خود را میکنم بر تو سفارش به حسین و به حسن مسجد و منبر و ویرانه و چاه و صحرا هر کجا بود سـخن بود ز مـظلـومی من مسجد کوفه خموش است چراغش (میثم) کو عـلی تا که کـند بیت خـدا را روشن
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
مرهم نزن دوباره، خون روی سرم را زینب بیا و بردار، با گـریه بـسـترم را گـیرم طـبیب امشب زخـم مرا دوا کرد پیش تو میشکـافـم صد زخم دیگرم را حال بـد یـتـیـمان حال مرا عـوض کرد نـگـذاشـتـم بـبـیـنـنـد ایـن دیـدۀ تــرم را گوشم پُر از صدای دشـنام پیـرزن بود خانه به خانه بـردم، این بار محـترم را یک عمر چاه کـوفه، هم نـالۀ عـلی بود بـا فـاطـمـه گـرفـتـم، احـیـای آخـرم را سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند آنها که بد شکـستند، پهلـوی همسرم را زهـرا مـیان بـسـتر، رویش کـبود بوده بگـذار پـای آن غـم، زردی پیـکـرم را او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار چه خوب شد ندیدی بازوی پُـر ورم را طبق روال مادر، روضه فقط حسین است رفـتـم به کـربـلایت، پـایـان مـنـبـرم را از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم گـودال را بـگـویم یـا غـارت حــرم را اصلا ًبیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب در بین کـوفـه تـنـهـا نگـذار دخـترم را
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شبهای قدر
آیت الله است یعنی آیت عظمای ماست جلـوۀ اعـلا برای ربّی الاعـلای ماست سربه زیری کردهایم و سربلندی میکنیم زیردستیم و امیرالمؤمنین بالای ماست دور دنـیـا گـشـتن ما را خلایق دیـدهاند در نجف چرخی زدیم آخر نجف دنیای ماست ما کـنـار چـاههـای آب کـوفـه مـانـدهایم هرکجا جا پای مولا هست آنجا جای ماست والدینی شیعه دارم که نظیرش نیست نیست حضرت زهراست مادر، مرتضی بابای ماست پادشاه کشوری بود و عـبایش کهنه بود این که زهدش هم شده ضرب المثل، آقای ماست آبـروداری مـا بی آبـروهـا پـای اوست تا قیامت نوکری کردن برایش پای ماست قدر ما یعنی علی، تقدیر ما یعنی حسین یاحسین و یا علی ذکرِ شب احیای ماست با دهان روزه از او کربلا را خواستیم شوق یک کرببلا رفتن دراین دلهای ماست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
او را که خـدا آیـنـۀ خـویـشـتـنـش کـرد آورد به دنـیـا و یـل بت شـکـنـش کـرد بر خاک نظر کرد علی، خاکْ طلا شد بر سنگ نظر کرد، عـقـیق یمـنش کرد در معرکه هرکس به مصافِ عـلی آمد مـولا زرهِ جـنـگـی او را کـفـنـش کـرد تا دیـد عـدو روبـرویـش تـیـغ عـلـی را جان زودتر از ضربه فرار از بدنش کرد شد اوج سـرافـکـنـدگـیِ دشـمـن حـیـدر آن کار که با ناقهسواران، حسنـش کرد قـلـب اسدالله فـقـط مخـتـص شـیر است عشقِ به علی، فاطمه را شیرزنش کرد در مکـتب خود حضرت زینب به رقیه مدح علی آموخت و شیرین سخنش کرد جبریل سعادت ز خدا خواست، خدا هم در راه حسین بن عـلی سیـنهزنش کرد گـیـرایـی انـگـور جــنـان را نـپـسـنــدد آن مست که انگور نجف در دهنش کرد از هجـر عـلی کـعـبه عـزادارتـرین شد طوری که فقط جامۀ مشکی به تنش کرد خوش عاقبت آن است که هنگام زیارت مرگ آمد و با شاه نجف هموطنش کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این یک نور، ولی نور همه پنجتن است این یک روح، ولی روح علی در بدن است این زیبا رخ و شورافکن و شیریندهن است این ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این این خلق عظیم است عظیم است عظیم است فرزند کریم است کریم است کریم است گلبـوسۀ احـمد، گـل بـسـتان جـمـالـش قرآن، ورقی از صُحُفِ خُلق و خصالش پیغمبر و زهرا و علی، محو جـمالـش شیری که به او فاطمه داده است، حلالش بـالاتـر از اوهـام هـمـه، اوج کـمـالـش جـاری ز کـف او کـرمِ احـمـد و آلـش این محـشر کـبـراست بیـائـیـد بـبـیـنـید این یـوسـف زهراست بیـائـید بـبـیـنـید خـورشـید، دمـیـده به شـب تـار مـدینه گــردیــده چــراغ دل بـیــدار مـدیــنــه روئــیــده گـل وحـی ز دیــوار مـدیـنـه خـیـل مـلـک آیـنـد بـه دیــدار مـدیــنـه ارواح رســولان شــده زوار مــدیــنـه گـردیـده فـلـک غـرق در انـوار مدیـنه تـابـد به سرِ دست محـمّد، قـمر امشب تـبـریک بگـوئـید! عـلی شد پدر امشب ای صـبـح الـهـی! اثـرت بـاد مـبـارک ای بـحـر نـبـوت! گـهـرت بـاد مبارک ای بـاغ ولایت! ثـمـرت بــاد مـبـارک ای مـاه خــدایـی! اثــرت بـاد مـبـارک ای شمسۀ عصمت! قـمرت باد مبارک مـیـلاد گـرامی پـسـرت بــاد مـبــارک ای حُسن فروشان! حسن آمد حسن آمد بــا آمــدنـش جـان مـحـمـّد بـه تـن آمـد این است که در پاسخ دشنام، دعا کرد این است که از دشمن بیشرم، حیا کرد این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد این است که از خلق، ستم دید و دعا کرد در صبر، همان کار علی شیرخدا کرد در صلح، همان معجزۀ کربوبلا کرد گر جنگ کند، صلح، حرام است حرام است ور صلح کند، حکم قیام است قیام است از صلح حسن، دین خـدا یافت سلامت این صلح، قیامیست به معـنای قیامت با آنکه هـمانـند عـلـی داشـت شـهـامت هر ظـلـم که دید آن خلف پـاک امامت تا حـفـظ شـود دین خـدا کـرد کـرامـت چون کوه برافراشت به هر حادثه قامت با آنکه غریب وطن و غرق مِحن بود پـیـروزتـرین رهـبر تاریخ، حـسن بود او مَحکمۀ مُحکمۀ صبر و رضا داشت با صبر و رضا پرچم توحید بپا داشت در صلح و قیامش به زبان حکم خدا داشت پیوسته ولایت به همه ارض و سما داشت ده سال، امـامـت به امـام شـهـدا داشت در حنجرۀ سوخته این طرفه ندا داشت: مـن کـیـسـتـم؟ احـیـاگـر قـانـون خـدایم بــنــیــادگــر واقــعــۀ کــربو بــلایــم من وارث شمشیر عـلی، رهبر صبرم من ذات خدا را به خـدا مظهـر صبرم من روح شـکـیـبایی در پـیکـر صبـرم من وارث صبـر پـدر و مـادر صـبـرم من صاحب فتح و ظـفـرِ لشکر صبرم من حـیدر شـمـشـیر و پـیـامآور صبرم این صبر، همان صبر خدای ازلی بود تـفـسـیر کلام الله و شـمـشـیر علی بود با آنکه بوَد بـازوی من بـازوی حـیـدر با آنکه مرا دست خـداییست به پیکـر این صبر بوَد سختتر از غزوۀ خـیبر این صبـر بوَد یک اُحد و خـندق دیگر این صـبـر بوَد نـهـضـتِ ثـاراللهِ اکـبـر سوگـنـد به اسلام و به قـرآن و پیـمـبر مـا بــیـم ز بـیــداد مــعــاویّـه نــداریـم حـاشا که عدو را دمی راحت بگـذاریم ما نخـل ولائـیم و شهـادت ثـمر ماست بر جان عـدو هر نفـس ما شرر ماست چون تـیر برآید جگـر ما سـپـر ماست در بحر بلا موج خطر همسفـر ماست پـیـکـار جـمـل نـیـز گـواهِ دگر مـاست هرگز نهراسـیـم، که حـیدر پدر ماست بـازوی عـلی حـیدر خـیـبر شـکـنم من «میثم،» حسنم من حسنم من حسنم من
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای عـلـویذات و خـداییصفات صــدرنــشـیـن هــمـۀ کـائـنــات ســیــد ســالار شـبـاب بــهـشـت دسـت قــضـا و قـلـم سـرنـوشت زادهٔ طــوبـی و بـهـشـت بـریـن نــور خـدا در ظـلـمـات زمـیــن عـلـت غـایـیِ هـمـه مـمـکـنــات عــمــر ابــد داده بـه آب حـیـات پـاکتـریـن گـوهـر نـسـل بـشـر از همه خوبان جـهـان خـوبتر جـدّ تـو پـیـغـمـبــر نـوع بــشــر جنّ و ملک بر قدمش سوده سر آیـــنـــهٔ پـــاک کـه نـــور خـــدا تــابــد از ایـن آیـنـه بـر مـاسـوا باب تو سـر سـلـسـلـۀ اولـیـاست چشم پر از نور خدا مرتضاست مــادر تــو دخـت پـیـمـبــر بُـوَد آیــهای از ســورۀ کــوثــر بُــوَد پــردهنــشـیــن حـــرم کــبــریــا فــاطـمـه آن زُهـرهٔ زهـرای مـا عاشق کل، حضرت سلطان عشق خـون خـدا شـاه شـهـیدان عشق با تو ز یک گوهر و یک مادر است ظـلّ خـدایی تـوأَش بر سر است آیـــنـــهٔ ذات مـــحـــمـــد نــمـــا حُـسـن خـدایی، حـسـن مـجـتـبی نام حسن، روی حسن، خو حسن نــور خــدا چــارمـی پــنــج تـن آیـهٔ تـطـهـیـر به شـأن شـمـاست حکم شما اَمرِ «اُولِیالامر» ماست سـیـنهٔ سـیـنـای شما طـور وحی نور شما شاخهای از نـور وحی در رمضان مـاه نشاط و سرور مـاه دعــا، مـاه خــدا، مـاه نـور نـورفـشـان شد ز دو سو آسمان در دو افق تافت دو خورشید جان وحــی خـــدا از افــق ایــــزدی نــور حــسـن از افـق احــمــدی مُشک و گلابی به هم آمیـخـتـند در قــدح اهــل ولا ریــخــتــنــد این رمضان از تو شـرف یافـته نــور تـو بـر جـبـهـهٔ او تــافـتـه نــیــمـۀ مــاه رمـضـان عــزیـز گیسوی مشکین تو شد مشکبیز نـور خـدا تافت در آن روی ماه خاصه از آن چشم به دشت سیاه سرخیِ گل، عکسِ گل روی توست ظلمت شب سایهٔ گیسوی توست روز که خورشید درخشان صبح سر زند از چاک گـریبان صبح ای رخ تو در رمـضـان بـدر ما هر سـر مـوی تو شـب قـدر مـا بعد علی شاخص عـتـرت تویی وارث مـیــراث نـبــوت تــویـی مـصـلـحـت مـلـت اسـلام و دین کـرد تو را گـوشـه ٔعـزلتنشین مـلـت اســلام کـه پــایــنــده بـاد مـشـعـل تـوحـیـد که تـابـنـده باد هـر دو رهــیـن خـدمـات تـوأنـد شــکــرگــذارنــدۀ ذات تـــوأنــد تـا ابـد ای خـســرو والا مــقــام بـر تـو و بر دین مـحـمـد سـلام کِلک «ریاضی» که گهرریز شد زآن نـظـر مـرحـمـتآمـیـز شـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
به نـام خـدای کـرمهـا؛ حـسـن نـوشـتـه به روی دل ما حـسن چنان عشق را کرده معنا حسن که مائـیم مجـنون و لیلا حسن نـداریـم مـعـشـوقـی اِلّا حـسـن به وقت سحر، سوختن دیده شد در آن شعلهها بال من دیده شد چه ذکر خوشی در دهن دیده شد در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد رسـیــدیــم تـا ربـّـنا بـا حـسـن شـعـف با دل شـیـعـه راه آمده چه نـوری ز عـرش اِلٰـه آمـده سـحـرگــاهِ شــامِ سـیــاه آمــده شـب نـیــمـۀ مــاه، مــاه آمــده به خـورشید گویند حالا: حسن چنین ذاتِ حق گُستری دیدهای جمالی به این محشری دیدهای؟! هـمانـنـد او دلـبـری دیـدهای؟! پـسر اینقَـدَر مـادری دیدهای! خلاصه کنم، جانِ زهرا؛ حسن سخا اصل رفتار این طایفه است گداپسزدن عارِ این طایفه است فقیر محل یار این طایفه است نمکپروری کار این طایفه است همه سـفـرهدارند امّا حسن...! همان دم که جود از خیالش گذشت کـرامت ز حد کـمالـش گذشت تهیدست بودن مجالش گذشت سه بار از تمامیِّ مالش گذشت به بازی گرفته کرم را، حسن قـدمهـای آغـازیاش را نـگـاه پر و بال پـروازیاش را نگاه دلِ از خدا راضیاش را نگاه بیا دست و دلبازیاش را نگاه گدا را نشـانده است بالا حسن چنان چهرهاش هیمنه جمع کرد که تکـبـیر از مأذنه جمع کرد دمِ تـیغِ او طنـطـنـه جـمع کرد جمل را خودش یک تنه جمع کرد عجب ضربهشصتی زد آنجا حسن دو خط مدح در وصف دریا بگو کمی از مـرامـش به دنـیا بگو رفـیـق جـذامـی شـدن را بگـو غذا دادنش را به سگها بگـو بـه وللهِ آقـاسـت، آقــا، حــسـن شبی جنگِ عاشقکُشی در گرفت دل ما تـمـایـل به دلـبـر گرفت گدا دید این خانه را، پر گرفت چُنان خصلتش را برادر گرفت؛ علی اکـبرش شد سـراپا حسن مـنـم سـائـل مـجـتـبــای عـلـی فـدای هـمـه بـچـههــای عـلـی نـجــف؛ آرزوی گـدای عــلـی رسیـدی به ایـوانطـلای عـلی بگو یا حـسین و بگـو یا حسن به تو دِین خـود را ادا میکنیم مـیان بـقـیـعات چهها میکـنیم شبات را شبِ کربلا میکنیم ضریـحی برایت بـنا میکـنـیم به زیـبـایی مـشـهـد ما؛ حـسن
: امتیاز
|